شنبه 20 فروردين 1390برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : علی جوان نژاد
«از عشق ناگهان»
دامن کشید از من و رخ در نقاب کرد
چون در بیان عشق،نگاهم شتاب کرد
آن آخریـن امیـدِ مسیحـا دم از حیا
دستی نزد به نبضم و من را جواب کرد
تقصیر من چه بود بجز عشق ناگهان
کاین گونه سخت با دلِ تنگم عتاب کرد
با کودتا گرفتم از عشقت چو ملک جان
جسـمم به رهبـری دلـم انقلاب کرد
تنها نه حسنِ چشم توام شد بلای روز
هم از خیال تو،مگر این دیده خواب کرد؟
سدّی که بر دو دیده زدم سالها به زهد
عشق تو چشمکی زد و یکسر خراب کرد
من را ببخش اگر که حدیث علاقه را
چشمم حکایت آن همه با آب و تاب کرد
من را ببخش اگر که در این روزگار کفر
قلبم طلب ز حسن تو جامی شراب کرد
انگار قصدِ سـایه فکندن همای غم
زاین بی شمار خسته مرا انتخاب کرد
خاتم مکن شکایت و از کس مدد مخواه
آخــر خـدا نصیب تو این التهاب کرد
29/11/1389
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|